عبارتی لاتینی از شاعر رومی جوونال هست که میگوید: ?Quis custodiet ipsos custodies. این عبارت را در انگلیسی به صورتهای مختلف ترجمه کردهاند، اما معنایش تقریباً یکسان است: «چه کسی از پاسداران پاسداری میکند؟». جوونال، طنزپرداز رومی قرنهای اول و دوم میلادی، این جمله را در نصیحت به دوستانی به کار برد که زنانشان را در خانه محبوس میکردند تا از وفاداری آنان مطمئن باشند، غافل از آنکه مراقبان آنان نیز خود به مراقبت نیاز دارند؟ — چه در قصههای «هزار و یک شب» خودمان، چه در «دکامرون» بوکاتچو و چه در تاریخ مکتوب حرمسراهای کشورمان، داستانهایی دربارۀ کامرانیهای زنان محبوس در خانه و حرم با غلامان و دیگر نگهبانان به چشم میخورد و البته چه انتقامهای وحشیانهای که مردان، بهويژه قدرتمندان، از زنان نمیگرفتند! این همه، آزمونی هزارباره بر این نکته است که «غُل» و «زنجیر» و «قفل» و «نگهبان» وفاداری و اطمینان خاطر نمیآورد! نیچه نیز، با سخنی که بیشک بصیرتی تاریخی در پشتش نهفته است، از این تمایل و رفتار به خوبی سخن گفته است: «مردان همواره با زنان همچون پرندگانی کوچک رفتار کردهاند که میباید در قفسشان کرد مبادا بگریزند!» اما فیلسوفان و نظریهپردازان دورههای بعدی در این جمله اشارۀ خوبی دیدند به این نکته که بالاترین مرجعی که در یک جامعه میتواند از فساد مصون باشد و مراقب انجام وظیفۀ درست نهادهای دیگر باشد کجاست؟ به عبارت دیگر، اگر برای بازداشتن تبهکاران از تبهکاری به پلیس نیاز است، برای بازداشتن پلیس از تبهکاری به چه نهاد یا چه کسی نیاز است؟ بدین طریق، این جمله بهوضوح به یک «ناسازه» یا «پارادوکس» نیز اشاره میکند، ناسازهای که به «تسلسل» میانجامد: اگر برای پیشگیری از جرم هر فرد یا مقامی یا مکافات آن به یک مراقب نیاز است، چه کسی میباید مراقب جرمهای مراقبان باشد؟ اگر بخواهیم برای هر مراقبی مراقب بگذاریم، این کار به تسلسل میکشد و پایانی برای آن تصور پذیر نیست. پس چاره چیست؟
سقراط/افلاطون و مسألۀ «پاسدار پاسداران»
سقراط/افلاطون، در حدود شش قرن قبل از جوونال، به مسألهای اندیشید که عبارت جوونال بعدها بهترین توصیف از برای بیان آن شد. سقراط و افلاطون در جست و جوی بهترین جامعه و بهترین حکومت به مراقبانی اندیشیدند که خود نیاز به مراقبت نداشته باشند، تا «تسلسل» لازم نیاید. چگونه؟ میباید در تربیت کسانی بکوشیم که خود میتوانند از خودشان مراقبت کنند. چگونه؟ پرورش فضایل شخصی به یاری دانایی و حکمت و غلبه بر هوای نفس — پارسایی فلسفی. بدین طریق، گمان میرفت که فیلسوف یگانه کسی است که میتواند به تمامی بر خویشتن مسلط باشد. سقراط/افلاطون بر این اعتقاد بود که همۀ حکومتها و همۀ سیاستهای فاسد از آن رو ظالمانه و منجر به تباهی جامعهاند که در آنها مقصود اصلی مردان از تمایل به سیاست یا سپاهیگری — در جامعهای مردسالار که حکومت متعلق به مردان است — رسیدن به قدرت و کسب ثروت و لذتها و امتیازهای ناشی از آن است، لذتهای مردانهای همچون زن و فرزند و مال و جاه. به گمان آنان، اگر مردانی باشند که خود را به لذتهایی برتر از زن و فرزند و جاه و مال خو داده باشند، یا اینگونه چیزها را به هیچ وجه ارزش نشمرند، و در عوض فضایلی در خود پرورده باشند که در آنها کسب دانش و پرورش فضایل و رساندن خیر به دیگران و رفع ستم از مردمان برترین اهداف شخصی باشد، آنگاه جامعه میتواند مطمئن باشد که اگر چنین مراقبانی بر جامعه گمارده شوند هرگز خطایی در بالاترین سطح جامعه رخ نخواهد داد و هر خطایی که در سطوح پایینتر جامعه اتفاق افتد بیدرنگ کیفر خواهد دید. سقراط و افلاطون خود به ناواقعی بودن چنین تصوری از فرد و جامعه واقف بودند، از همین رو آن را پیشنهادی میدانستند که هنوز در «هیچ کجا» (یوتوپیا) مصداقی از برای آن وجود ندارد. با این همه، آنان کوشیدند این نظر را ترویج کنند که چنین چیزی دور از دسترس نیست، اگر دانایی و فضیلت هردو در یکجا و یک شخص جمع باشد، هیچ فسادی راه ورود ندارد و جامعهای که چنین فرد یا افرادی بر آن حاکم باشند و نظامیان آن نیز بر همین سیرت باشند بهترین جامعۀ ممکن خواهد بود. از همین رو، فلسفۀ افلاطونی در ادامۀ راه تاریخی خود پرورش و پیدایش چنین مردانی را هدف فلسفه اعلام کرد. تا قرنها بعد یگانه آرمان فلسفی رسیدن به چنین جامعهای و پرورش چنین مردانی بود. اما این پایان داستان نبود. قرون وسطای مسیحی نشان داد که نسخۀ افلاطونی مسیحیت، حکومت صالحان روحانی، مردان بدون زن و فرزند، نیز ملکوت آسمان را بر زمین محقق نخواهد کرد. بدین گونه، پس از قرنها، تجربۀ تاریخی راهی دیگر گشود.
جهان مدرن جست و جوی افلاطونی از برای رسیدن به بهترین شکل مراقبت در جامعه را ادامه داد، بیآنکه به همان نمونهای بیندیشد که او پیشنهاد کرده بود. اگر افلاطون اجتماع «پارسایی فلسفی» و «حکمت» و «دانایی» در شخص و قرار گرفتن او در رأس قدرت و تربیت نظامیان به شیوۀ فیلسوفان را ضامن بازداشتن ستم به شهروندان دید، جنبش روشنگری اروپایی جست و جوی بهترین فرد و داناترین فرد و پارساترین فرد را چارۀ کار ندید، یافتن او را کاری بیهوده یافت، چون باور نداشت که هیچ انسانی بتواند در قدرت از فساد مصون باشد، یا حتی اگر چنین فردی هم در رأس قدرت باشد، باز جامعه در راه مستقیم عدالت باشد. جنبش روشنگری، در عوض، «تفکیک قوا»ی حکومت و نظارت عموم مردم بر کار حاکمان را بهترین شیوۀ مراقبت بر کار اولیای امور دید. بدین طریق، با ظهور روشنگری اروپایی و گسترش آن، نظامهای خودکامۀ سلطنتی، به اکراه یا به اجبار، یا به سلطنتهای مشروطه/مبتنی بر قانون اساسی، یعنی قانون مستقل از رأی سلطان یا طبقۀ حاکم و قانون مصوب ملت، گراییدند یا در امواج خروشان انقلابها غرق شدند و نظامهای جمهوری جایشان را گرفتند. از قرن هجدهم به بعد، با پیشرفت آموزش عمومی و گسترش وسایط ارتباط جمعی در قرن بیستم و روی کار آمدن دموکراسیهای لیبرال، نظارت و مراقبت اجتماعی ابعاد پیچیدهتری به خود گرفت. بدین طریق، علاوه بر تفکیک قوای مشهور، «سپهری عمومی» نیز به وجود آمد که همۀ ارکان حکومت و جامعه را در زیر نظر تک تک شهروندان قرار میداد. اما آنچه اکنون میخواهم از آن بحث کنم این نیست. میخواهم از این بحث کنم که چگونه در جامعههای امروز نظارت بر نیروهای امنیتی و نظامی، حتی در دموکراسیهای لیبرال، نیز به بحثی پایانناپذیر تبدیل شده است. پرسش «چه کسی از پاسداران پاسداری میکند؟»، اکنون نه تنها به معنای اینکه چه کسی بر حاکمان نظارت میکند بلکه دقیقاً میتواند به این معنا به کار برده شود که چه کسی بر کار نیروهای امنیتی و اطلاعاتی نظارت میکند یا به تعبیر بهتر چه کسی پلیس پلیسهاست؟
پاسدار پاسداران: تاریکخانۀ نیروهای نظامی و امنیتی
انسانها از هنگامی که خود را ناگزیر به زندگی اجتماعی و تقسیم کار اجتماعی دیدند، برای تأمین امنیت درونی شهرها و حفظ اموال و داراییها و نفوس خود و نیز مرزهای سرزمین خود چارهای اندیشیدند. بیگمان انسانها نمیتوانستند مالک داراییها و نفوس خود باشند، اگر توان دفاع از آنها را نمیداشتند. آنان نه تنها میباید قادر میبودند که اموال خود را در مقابل همشهریان و هموطنان خود پاس بدارند، بلکه همچنین میباید قادر میبودند که در برابر مهاجمان بیگانه نیز چنین کاری انجام دهند. پس به ناگزیر یا هرکس میباید این توانایی را خود میداشت یا به دیگرانی میسپرد که این توانایی را داشت. دولتها از همین رو به وجود آمدند. بنابراین، نباید جای شگفتی باشد که چرا در طی تاریخ اجتماعی بشر بیشتر دولتها نظامی بودهاند و طلوع و افول دولتها و ملتها را جنگ رقم زده است. هیچ قوم یا ملتی که توانایی دفاع از خود را نداشته است به عنوان قوم و ملتی واحد نیز باقی نمانده است. با این همه، اگر وجود نظامیان برای ملتها میتواند در زمان جنگ و در بیرون از مرزها یا در داخل شهرها و در مبارزه با تبهکاران مایۀ پشتگرمی و تأمین امنیت باشد، گاهی نیز این امکان وجود دارد که خود نظامیان یک ملت به تهدیدی بزرگ برای امنیت آن کشور و مردمانش و دولتهایش تبدیل شوند. کشورهایی که نتوانستهاند از زیادهخواهی نظامیان پیشگیری کنند یا حکومتی تشکیل دهند که نظامیان در آن زیردست باشند، نه بالا دست، به فرجام خوشی نرسیدهاند. اکنون میتوانیم بپرسیم چرا پرسش «چه کسی از پاسداران پاسداری میکند؟» میتواند امروز همچنان پرسشی اساسی باشد، حتی در دموکراسیهای لیبرال.
برخی مورخان یکی از علل پیروزی انقلابهایی همچون «انقلاب اکتبر روسیه» و «انقلاب کوبا» و «انقلاب ایران در سال ۵۷» را اشتباهات و ندانمکاریهای سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی این کشورها دانستهاند. از نظر آنان، در واقع، آنچه سبب پیروزی این انقلابها شد، آشکار شدن خشونتی بود که این سازمانها در نهان انجام میدادند. هیچ چیز به اندازۀ خشونت نمیتواند مشروعیت نظامی سیاسی را نابود کند. مردم «گرانی»، «بیکاری»، «ناامنی اجتماعی» و هر مشکل اجتماعی دیگر را میتوانند به پای «ناتوانی» دولت بگذارند و دست کم او را «ناتوان» و «بیکفایت» بشمرند، اما «خشونت»، هنگامی که دولتها آن را علیه شهروندان خود به کار میگیرند، نشانۀ «بیکفایتی» نیست — نشانۀ «جنایتکاری» عمدی جنایتکارانی است که به روی ولینعمت اصلی خود شمشیر کشیدهاند. چگونه میتوان تحمل کرد که سپاهیانی که دستمزدشان از مالیاتهای مردم یا منابع کشور تأمین میشود به جای خدمت به مردم به کشتار مردم بپردازند؟ — در نظامهای استبدادی قدیم به نظامیان میآموختند که مطیع فرمان شاه و جاننثار او باشند و در نظامهای فاشیستی جدید به نظامیان میآموزند که مطیع فرمان رهبر و جاننثار او باشند. اما، انقلابها نشان میدهند که هرکس در جامعه، به هر آنچه دست مییابد، فقط و فقط به مردم خود مدیون است. دستمزد او را شاه یا رهبر نمیدهد. دستمزد او را مردم میدهند.
اما اگر چنین است، مردماند که هزینۀ زندگی نظامیان را میپردازند، چگونه است که نظامیان سر از اطاعت ملتها برمیدارند و به طغیانگرانی علیه جان و مال و ناموس مردم تبدیل میشوند — یا با همدستی دولتها یا با ادعای جانشینی آنها؟ نهادهای امنیتی و نظامی در هرکشوری، با هر نظام سیاسی، از حاشیهای امن برخوردار است که آن را در بیرون از دسترسی و نظارت عمومی قرار میدهد. همین امر به این نیروها امکان میدهد که در پناهگاههای امن خود به هر توطئه یا جنایتی مبادرت ورزند، اگر چشمانی تیزبین مراقب کار آنان نباشد. اکنون برای کشورهایی که نظامیان بیشترین قدرت را در آنها دارند و یا با دولت یکی هستند نامی جز «دیکتاتوری» یا «فاشیسم» وجود ندارد. بنابراین، هر کشوری که بخواهد روی آزادی و مدنیت و انسانیت و آسایش به خود ببیند، یا هر نظام سیاسی که بخواهد خود را در برابر مردم خویش مواجه با انقلاب نبیند، میباید همواره نگران دخالت نظامیان در سیاست و تبهکاریهای آنان در نهان باشد.
برگرفته از سايت: فل سفه
9 نظرات:
با سلام....
فهمیدم درد کار چی هست...
داداش...شما یک کار بکن...ببین...الان هم نظرات
غیر بلاگ اسپاتی برات نمیاد...
یک کار بکن شما
برو به بخش (تنظیمات)
روی نوار ابزار...بخش (نظرات)
روی بخش نظرات رو که زدی....سه تا تست اولی مهم اند
1.اولی مربوط به تایید داشتن یا آزاد بودن نظراته
که آزاد میگذاری
2.دوم گزینه ی چه کسی می تواند نظر بدهد که
میگذاری روی اولی...همه بتوانند نظر بدهند
3.این سومی از اول خیلی مهمتر هست
این رو باید بگذاری روی دومی ..یعنی (پنحره گشودنی)
اینطوری همه می توانند نظر بدهند
الان فقط اونهایی که بلاگ اسپاتی هستند می تونند
سلام
خونه جدید مبارک
خوشحالم که به وبلاگ نویسی ادامه میدی
از روز اول که خبر دادین اومدین اینجا چند بار اومدم اما نتونستم کامنت بذارم
آپم
به امید ایرانی سبز و آزاد
سلام
موفق باشی
وبلاگتو عوض کردی
ان شاالله موفق باشی
تونظرسنجی وبلاگم نظر دادی؟؟؟؟
حتما باید وبلاگتون رو حذف میکردند که با ما همراه شین؟؟؟؟؟؟؟؟
نتایج اولیه انتخابات افغانستان اعلام شد!
احمدی نژاد با 120% پیشتاز است!!!!![نیشخند]
سلام
مرسي كه به من سر زدي شرمنده كه من دير به سراغ شما اومدم...
مطلبتو خوندم ولي چند بار خواستم كامنت بذارم ولي نميشد...
به هر حال موفق باشد آپ كرديد حتما به من خبر بديد...
به اميد ازادي سبز..
سلام دوست عزیز
با مصاحبه ای از مادر سهراب اعرابی به روزم و منتظر نظر سبز شما
سلام دوست عزیز
من هر وقت ان میشم به شما سر میزنم اما نمیتونستم نظر بدم
مثل همیشه مطالبت عالیه موفق باشی و سبز
بسیار زیبا .
مطالب قوی رو جمع اوری می کنین . موفق باشید
ارسال یک نظر